ادبیات

نگاهی به آثار و اندیشه های جلال آل احمد

نگاهی به آثار و اندیشه های جلال آل احمد

اشاره

سید حسین آل احمد، ملقب به جلال الدین، در آذرماه سال 1302 در خانواده‏ای روحانی به دنیا آمد. گرچه اصالت طالقانی دارد، در محله پامچنار تهران متولد شده و دوران کودکی خویش را نیز در تهران گذرانده است. پس از پایان دوره دبستان، با دستور پدر به شاگردی در بازار پرداخت و سپس پنهان از چشم پدر، در کلاس‏های شبانه مدرسه دارالفنون هم شرکت کرد. آن‏گاه وارد دانش‏سرای عالی شد و دوره دکترای ادبیات را نیز همان‏جا گذراند، ولی از ارائه پایان نامه دکترا منصرف شد. جلال پس از 46 سال زندگی و حدود سی سال نویسندگی و فعالیت‏های فرهنگی و سیاسی، در سال 1348 بدرود حیات گفت و در شهرری مدفون گشت.

مقاله حاضر، کمتر به زندگی‏نامه آل احمد پرداخته است و بیشتر به آثار و اندیشه‏های او توجه دارد. این مقاله می‏کوشد چکیده‏ای از کتاب غرب‏زدگی جلال را در خود بگنجاند و دیدگاه‏های او را در مورد غرب و پی‏آمدهای غرب‏زدگی بازگو کند.

جلال و نویسندگی

یکی از کارآمدترین و مؤثرترین ابزار ثبت و انتقال اندیشه‏ها و حوادث بشر، نوشتن آنهاست. گه‏گاه در تاریخ هر کشوری، نویسندگان زبردستی پدید می‏آیند که اندیشه‏های خویش را به زیباترین شیوه، قلم می‏زنند و عمیق‏ترین تأثیر را بر جامعه خویش به‏جا می‏گذارند.

بی‏تردید، جلال آل احمد یکی از سرشناس‏ترین نویسندگان ایرانی است. نویسندگی را از شانزده یا هفده سالگی آغاز کرد و نخستین اثر خود را در بیست سالگی به چاپ رساند. جلال به نویسندگی مانند یک فریضه روزانه می‏نگریست. همان‏گونه که هر مسلمان متدّینی روزی چندبار به نماز قامت می‏بندد و روبه قبله قیام می‏کند، جلال هم روزی چند نوبت به خلوت می‏نشست برای نوشتن.

حاصل قلم‏زنی‏های سی ساله او حدود چهل داستان، مقاله، ترجمه، سفرنامه و گزارش است که برخی از آنها، بهترین نمونه‏های زمان خود بودند. آثار جلال هنوز هم با استقبال جوانان و روشن‏فکران ایرانی روبه‏روست. از برجسته‏ترین آثار او می‏توان غرب‏زدگی، سه مقاله دیگر، مدیر مدرسه، نون والقلم، خسی در میقات و پنج داستان را نام برد.

استعمارستیزی جلال

فرهنگ‏های استعماری همواره می‏خواهند ملت‏های زیر سلطه خویش را از آموزش و آگاهی دور نگاه دارند. این کشورها برای اجرای مقاصد خود، جلو هرگونه حرکت نواندیش و بیدارگر را می‏گیرند. مستضعفان فرهنگی را از مسیر دانش‏اندوزی دور می‏کنند و اهل قلم و فرهنگیان را به امور کم اهمیت سرگرم می‏دارند. در چنین شرایطی، تنها راه مقابله با استعمار، فریاد انقلابی مردانی خوش‏فکر و شجاع است که با احساس مسئولیت درباره ملت خود، سر بر می‏آورند و بانگ مخالفت با استعمار سر می‏دهند.


            جلال آل احمد را می‏توان یکی از انقلابیان فرهنگی معاصر دانست که یوغ استعمار را تاب نیاورد و مردانه خروشید. شعارش، انفجار بمب عصیان برضد غرب‏زدگی است و اعلام بازگشت به فرهنگ و اسلام و تکیه بر خویش. مردی که نشان داد مسئولیت اجتماعی خویش را خوب می‏شناسد و تا آن‏جا که می‏شناسد، خوب عمل می‏کند.

غرب‏زدگی، نظریه جلال

تا پیش از انتشار کتاب غرب‏زدگی، جلال آل احمد به عنوان نویسنده‏ای روشن‏فکر و فعال، منتقدانه به طرح مسائل پراکنده‏ای در قلمرو سیاست، اجتماع و ادبیات دست زده بود. انتشار این کتاب که در مدتی کوتاه، تأثیری ژرف بر اذهان روشن‏فکران و صاحب‏قلمان باقی گذاشت، او را به عنوان نویسنده‏ای نظریه‏پرداز، مشهور کرد. جلال، تأثیر عمیقی بر جریان روشن‏فکری دوران خود گذاشت.


            کتاب غرب‏زدگی نشان داد که آل احمد در حوزه مسائل اجتماعی، صاحب یک مکتب فکری است، اگرچه خود او هرگز چنین ادعایی نکرد. او شرایط و جریان‏های جامعه را به درستی درک و با دقت بررسی می‏کرد و هوشمندانه، دیگران را نیز آگاه می‏ساخت. همان‏طور که جلال در «پیش درآمد» کتاب آورده است، اصطلاح غرب‏زدگی را از دیگران وام گرفته، ولی درک و سپس طرح مسئله غرب‏زدگی از سوی او در تاریخ فرهنگ و قوم ما، سرآغازی ماندگار شده است.

این کتاب، ابتدا به صورت نسخه‏های تایپ شده و نیز سرمقاله نشریه کتاب ماه، دست به دست میان آشنایان و اهل قلم می‏گشت تا اینکه در سال 1341 ـ آن هم به صورت غیرقانونی و پنهان از چشم ساواک ـ چاپ شد. غرب‏زدگی که بیش از همه آثار جلال تجدید چاپ شده است، به سرعت در داخل و خارج ایران، مورد استقبال ایرانیان قرار گرفت.

گزیده‏هایی از کتاب غرب‏زدگی
طرح یک بیماری

غرب‏زدگی، واژه‏ای رایج، ولی پیچیده است که ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. پیش از هر چیز باید دانست که غرب‏زدگی چیست. جلال آل احمد، غرب‏زدگی را این‏گونه تعریف می‏کند: «غرب‏زدگی می‏گویم همچون وبازدگی و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه، دست‏کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده‏اید که گندم را چگونه می‏پوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست، اما فقط پوست است؛ عین همان پوستی که از پروانه‏ای بر درختی مانده».


            جلال، غرب‏زدگی را نوعی بیماری می‏داند؛ عارضه‏ای که از بیرون آمده و محیط مناسب و آماده‏ای برای رشد پیدا کرده است. سپس چون طبیبی آگاه زوایای بیماری را باز می‏شناساند و مرزها را مشخص می‏کند. او می‏گوید: «این غرب‏زدگی، دو سر دارد: یکی غرب و دیگر ما که غرب‏زده‏ایم. … برای من، غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه جغرافیایی، بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه».

عصر جلال، عصر درماندگی

            آنچه زندگی را در نگاه انسان ارزشمند می‏کند، امید او به آینده و اهداف بلند است. انسان باید با انتخاب آرمانی بلند برای رسیدن به خواسته‏هایش امیدوارانه تلاش کند. با سختی‏ها به مبارزه برخیزد و تلاش‏گرانه زندگی کند. جلال آل احمد، ناامیدی و رکود را یکی از اساسی‏ترین مشکلات جامعه غرب‏زده می‏داند. وی مردمی را که از سر بیچارگی و به تقلید از فرهنگ غرب، بدون اندیشیدن به هدفی بزرگ، روزگار خود را می‏گذرانند، چنین توصیف می‏کند: «اکنون دیگر حس رقابت در ما فراموش شده است و احساس درماندگی بر جایش نشسته. ما دیگر نه تنها خود را مستحق نمی‏دانیم و بر حق، بلکه اگر در توجیه امری از امور معاش و معاد خودمان نیز باشیم، به ملاک غربیان ارزش‏یابی می‏کنیم. … جالب این است که عین غربی‏ها زن می‏بریم، عین ایشان ادای آزادی درمی‏آوریم، عین ایشان دنیا را خوب و بد می‏کنیم و لباس می‏پوشیم و چیز می‏نویسیم و اصلاً شب و روزمان وقتی شب و روز است که ایشان تأیید کرده باشند. جوری که انگار ملاک‏های ما منسوخ شده است».

وضعیت فرهنگ در عصر جلال

            نقش تعلیم و تربیت در شکل‏دهی شخصیت و فرهنگ افراد جامعه، بر هیچ کس پوشیده نیست. آموزش و پرورش را باید یکی از مهم‏ترین نهادهای دولتی برای ارتقای سطح فکری جامعه دانست. جلال آل احمد یک فرهنگی است. مهم‏ترین فعالیت‏های او در عرصه‏های نویسندگی، تدریس و تفکر بود. پس با برنامه‏ها، اهداف و مشکلات فرهنگی کشور کاملاً آشنایی داشت. او معتقد بود باید همیشه و به همه چیز از دریچه فرهنگ نگریسته شود. به این ترتیب، نظر جلال درباره اهداف فرهنگ و نظام آموزشی آن روز کشور، نگاهی کارشناسانه و قابل توجه است: «از نظر فرهنگ، ما درست به علف خودرو می‏مانیم. زمینی باشد و دانه‏ای از جایی دم باد یا بر منقار پرنده‏ای، بر آن بیفتد و باران هم کمک بدهد تا چیزی بروید. درست همین جور … هیچ نقشه‏ای از پیش نیست … توجه به کمیت، هنوز مسلط بر عقول فرهنگ است و هدف نهایی فرهنگ؟ گفتم: غرب‏زده پروردن».

شهادت‏طلبی، راه آزادی

            کیست که بدون رشادت و فداکاری، حق خود را از ستمگری بازستانده باشد؟ کجاست ملتی که جوانان خویش را به قربان‏گاه دفاع از وطن نفرستاده باشد و اکنون سربلند زندگی کند؛ شرافتمندانه و سرافراز؟ هر نسلی که باشد و در هر عصری که زندگی کند، برای حفظ کرامت خویش، برای بقای امنیت و ناموس خویش، نیازمند مردانی است که از جانشان درگذرند و از خون خود چشم بپوشند. در نظر جلال نیز مسیر آزادی و استقلال با شهادت هموار می‏شود. او مردم را به شهادت‏طلبی فرامی‏خواند و آن را وظیفه ملت در برابر خون شهیدان می‏داند: «بدل شدیم به حافظان قبور. به ریزه‏خواران خوان مظلومیت شهدا. ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم، دربان گورستان‏ها از آب درآمدیم».

غرب‏زدگی و تفرقه

            پراکندگی و تفرقه، قوی‏ترین حکومت‏ها و استوارترین دولت‏ها را به ضعف کشانده و سرانجام، سرنگون کرده است. ایران، سال‏های زیادی صحنه کشمکش‏های درونی بوده است. چه شهرها که به دست همسایگان خود نابود شدند و چه تمدن‏ها که زیر سم اسبان به ویرانی انجامیدند. جلال آل احمد، اصلی‏ترین عامل ضعف ایرانیان را پس از آن همه قدرت و پیشرفت، از هم گسیختگی داخلی می‏داند و می‏گوید: «به هر گوشه مملکت که فرو می‏روی، می‏بینی که پی هر بنایی، سنگ قبر درگذشتگان است و مصالح هر پل کوچکی، سنگ‏های قلعه قدیمی مجاور. به این طریق، بنای تمدن نیمه شهری ما، بنایی نیست که یکی پی ریخته باشد و دیگری بالاش آورده باشد و سومی زینتش کرده باشد و چهارمی گسترده‏اش والخ. بنای تمدن مثلاً شهری ما که مرکزیت حکومت‏ها را در خود پذیرفته، بنایی است تکیه کرده بر تیرک خیمه‏ها و بسته به پشت زین ستوران».

غرب‏زده از نگاه جلال

            واکنشی که افراد جامعه در برخورد با حادثه‏ای یا هنگام ظهور اندیشه‏ای از خود نشان می‏دهند، متفاوت است. پیش از آنکه اندیشمندان به بررسی پدیده‏ای بپردازند و عوامل، جوانب، پی‏آمدها و عوارض آن را تجزیه و تحلیل  کنند، گروهی ـ خواسته یا ناخواسته ـ تحت تأثیر آن پدیده قرار می‏گیرند. اندیشه غربی نیز با چنین واکنشی در ایران روبه‏رو بوده است و عده‏ای غرب‏زده، بدون کمترین شناختی از اندیشه‏ها و اهداف غرب، به اطاعتش گردن نهادند و رابطه خود را با عمق اجتماع و فرهنگ ملی خود گسستند. تصویری که جلال از ایشان ترسیم می‏کند، تصویری همه‏جانبه است: «آدم غرب‏زده، شخصیت ندارد. چیزی است بی‏اصالت. خودش و خانه‏اش و حرف‏هایش، بوی هیچ چیز نمی‏دهد. بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است. نه اینکه دنیا و وطنی، ابدا. او هیچ‏جایی است.

هدف غرب از سلطه

            اصلی‏ترین هدف غرب از استعمار کشورهای زیر سلطه، وابسته پروراندن آنهاست. جلال آل احمد، هدف غرب از سلطه بر سرزمین‏های شرق را این‏گونه بیان می‏کند: «پیداست که وقتی اختیار اقتصاد و سیاست مملکت را به دست کمپانی‏های خارجی دادی، او می‏داند که به تو چه بفروشد و دست‏کم، این را می‏داند که چه چیز نفروشد و البته برای او که می‏خواهد فروشنده دایمی کالاهای ساخته خود باشد، بهتر این است که تو هرگز نتوانی از او بی‏نیاز باشی… و این داد و ستد اجباری، حتی در مسائل فرهنگی نیز هست و در ادب و سخن».

راه شکستن طلسم

            اکنون که صنعت غرب و فن‏آوری بیگانه، مهار گسیخته و ناجوان‏مردانه، زندگی ما را به تسخیر درآورده و ما فقط مصرف کنندگان آن شده‏ایم، چه باید کرد؟ آیا هنوز هم راه گریز و بازگشت به روزهای گذشته هست؟ یا اینکه می‏توان در همین جا ایستاد و از ماشین‏زدگی بیشتر جلوگیری کرد؟ جلال آل احمد، عاقلانه‏ترین راه را پیشنهاد می‏کند: «راه بازگشت و توقف هم بسته است. اما راه سوم ـ که چاره‏ای از آن نیست ـ جان این دیو را در شیشه کردن است. آن را به اختیار خویش درآوردن است. همچون چارپایی از آن بارکشیدن است. … باید ماشین را ساخت و داشت، اما در بندش نبایست ماند. گرفتارش نباید شد؛ چون ماشین، وسیله است و هدف نیست. هدف، فقر را از بین بردن است و رفاه مادی و معنوی را در دست‏رس همه خلق گذاشتن».

محمدجواد آهنگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کپچا *